محل تبلیغات شما

فرشته کوچولو



چقدر وقت بود اینجا نیومده بودم خلاصه اتفاقات زیادی افتاده . کرونا که هنوز ادامه داره هرچند که من خیلی رعایت می کنیم و بیرون به این صورت نمیریم . ویلا گرفتیم سمت چمستان روستای شیرکلا و تنها دلیلش وجود شما دوتا بود که بتونی توی این مدت با آرامش تو حیاط برید و از هوای خوب لذت ببرید . مدرسه ها که باز شروع شد و هزار بدبختی سر ما مامانها، کارهای خونه ، بچه داری ، مدرسه و خلاصه پدرمون دراومده. آوا جان شما که ماشالا از درس و مشق فراری.
از کجا شروع کنم از چی بنویسم، روزایی رو داریم میگذرونیم که حتی تو خواب هم نمیدیدیم. یه اتفاق خیلی خیلی خیلی عجیب تو کل دنیا افتاده. یه ویروس عجیب از چین که باعث میشه ریه از کار بیافته. همینقدر بدون که خیلی وحشتناکه. باید تو خونه باشیم و ما‌متاسفانه بخاطر بی حوصلگی شماها با اینکه دلچرکین بودم چند باری رفتیم خونه مامان جون اینا. همه اینها رو در نظر بگیر، عید بودن رو هم در نظر بگیر. مسئولینمونم در نطر بگیر که جون ماها هیچ ارزشی براشون نداره.
ننیدونم از کجا بنویسم ، نمیدونم از چی شروع کنم ، کاش زندگیتون تو ایران شروع نمیشد یا حداقل ادامه پیدا نمیکرد ، کاش نجات پیدا میکردیم از دست اینا. کاش ما رو آدم حساب میکردند. کاش ارزشی داشتیم در چشمشون. خسته ام. خسته. آشفته، درهم ریخته، ترسیده از آینده ای نا معلوم. امسال اتفاقات عجیبی افتاد و انکار دست از سر ما برنمیداره. کاش یه نادر قوی بودم. کاش نمیترسیدم از اینکه نکنه آبی تو دلتون ت بخوره و یکی از ماها یا هر دو یا نمیدونم کی باسه و کی نباشه.از آلودگی
رسما از سه شنبه شب اول بهمن ۱۳۹۸ شما رو از شیر گرفتم. تصمیم سختی بود. عاشق شیر دادن به شما بودم اما مامان جون شبها خواب نداشتی. هر یساعت شیر میخواستی و کلا با جیغ بیدار میشدی. کلافه بودی و کلافه میکردی. بالاخره تصمیمم نهایی شد . در یسال و هشت ماه شیر خوردی و آ ا یسال و پنجماه و خورده. دلم برای بازی بازی کردنات با سینه ، نیشگون گرفتنات و لوس شدنات تنگ میشه. اگه شبها درست میخوابیدی و شیر نمیخواستی باور کن تا اونجایی که میشد بهت شیر میدادم.
این پروسه از شیر گرفتن شما پروسه سختی بود تا حالا، یکی اینکه دلم نمیومد وقتی صورت نازتو میدیدم و یکی اینکه اینقدر سرسخت هستی که صبر زرد که مزه زهر مار بودو به راحتی میخوری. حتی دستمال مرطوبم انهم گرفتم که مخصوص جویدن ناخن و شیردهی بوده. خلاصه که از دیروز میتونم بگم شیر نخوردی. ظهر رو دستام لالایی کرده و شبم با گفتم امیر که شیر نمیخوره و مامان لی لی شب بخیر میگه و میخوابه و .خوابت برد. راستی به بابا رسول میگی بابا دس مامان لیلا رو یجوری بامزه میگی مامان
خوب دارم سعی میکنم مامان خوبی باشم و تند تند بیام بنویسم، اما مگه میشه، بشدت منو درگیر خودتون کردید. موندم مامانای ما با پنج تا بچه چه تنی و چه اعصابو چه دلی داشتند. خدا سلامت نگهشون داره. خوب بزارید برنامه یه روزمو بطور مثال براتون بگم. به فرض که از ۶ صب شروع کنیم ، معمولا جانا نوبت شیرشه، البته بگم مثلا ۴ و ۵ و حتی قبلترش هم شیر خورده. معنولا شبا دو سه بار حتما بلند میشه و با جیغ یا با اومدن تو اتاق ما بالای سرم درخوایت مه مه یعنی بغل و بعد مه مه شیر
اوای گلی جونم ، شما هنور که هنوزه با هوش بالایی که داری و تمرینایی که نداری و دست خط افتضاحی که داری (تعریف و ببین
.خوب یه مدت طولانی از اولای مهر تاحالا درگیر بیماری بودیم ، یه چیزی در حدود دو‌ماه. از انفولاتزای جانا شروع شد و هنوزم که جانا درگیر عفونت اداری هست که امیدوارم با آزمایش فردا مشخص شه که تمام شده و‌نداره. تو این مدت اتفاقای قشنگی افتاد مثل بدنیا اومدن دختر عمو نیکی‌.مثل تعییر دکوراسیون اتاق شما دو تا عشق که فوق العاده قشنگ و شیک شده. واکسن یک سال و نیمگی شما رو‌هم جانا‌جان چهارشنبه یعنی سه روز پیش زدیم.رسما دیگه بزرگ شدی.دورت بگردم بامزه مو فرفری من.
گل قشنگ مامان اولین کلمه ای که به طور واضح گفتی اده بود همون بده خودمون وقتی ذوق و شوق داری با جیغ اده می گی اما وقتی آرومی بده کلاً خیلی سرتقی و قلدر طفلی آوای مامان از دستت آسایش نداره تا موبایل من دستشه تو با جیغ اده اده می کنی و از دستش به زور می قاپی . این قاب زدن زمانی که من عینک میزنم هم معلومه چنان به سرعت از چشمم در میاری که خودم نمی فهمم کی.مثل خرس کوچولو میمونی با چنگالهای تیز. من فدای تو ماما و بابا هم میگی اما احساس میکنم برات معنی خاصی نداره.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها